« بابی مخصوص ذاکرین و مربیان امام حسین(ع)در بهشتدیوانه دوست »

شیخ عبدالرحیم شوشتری یکی از شاگردان شیخ انصاری قدس سره در نجف مشکل مسکن داشت.

برای حل این مشکل گاهی می آمد حرم حضرت علی علیه السلام و گاهی حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام. روزی در حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام، عربی بیابانی را دید که بچۀ فلجش را آورد کنار ضریح و گفت: یا ابوالفضل بچه ام را خوب کن، بچه شفا پیدا کرد و خوب شد و رفت.
عالم شوشتری گفت: یا ابوالفضل پس ما چه؟ این عرب دیر آمد و زود رفت، من که دیگر به حرمت نمی آیم. این حرف را زد و در حالی که هیچ کس از حاجت او اطلاعی نداشت، راهی نجف شد.
وقتی وارد جلسۀ درس شیخ انصاری شد، شیخ دو کیسه پول به او داد و گفت: این پول را بگیر و برای خود خانه ای بخر، امّا با ابوالفضل قهر نکن!

(خاطرات حجت‌الاسلام قرائتی، ج۲،ص73)


موضوعات: حکایت
   دوشنبه 17 آبان 1395
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: روشنک بنت سینا [عضو] 
5 stars

خوش به حال شون….
هرچند خدا حاجت ما رو نده ولی ما نمک خورده خداییم، همینجوری هم قبولش داریم…

1395/10/04 @ 21:57


فرم در حال بارگذاری ...

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
جستجو
مدح

کاربران آنلاین
  • آوا
  • دل تنگ نجف
  • فاطمه حیدرپور
 
مداحی های محرم