[چهل حدیث پدر - حق پدر بر فرزند - صفحه ۳۳]
حق پدر بر فرزند
امیر مؤمنان علی علیه السلام:
حَقُّ الوالِدِ عَلَی الوَلَدِ اَنْ یُطِیعَهُ فی کُلِّ شی ءٍ اِلاَّ فِی مَعصِیةِ اللّه ِ؛
حق پدر بر فرزند آن است که فرمان او را در تمام امور غیر از نافرمانی خداوند اطاعت کند. [۱]
ص: ۳۳
—————
[۱]: ۱. نهج البلاغه، حکمت ۳۹۹.
#السلام_علیک_یا_امیرالمومنین_على_علیه_السلام
هزاران قصر مستحکم،
هزاران ثروت و دِرهم،
جواهر های دنیایی،
هزاران تن هزاران سر،
هزاران زلف چون عنبر،
قسم بر آیه ی اطهر،
قسم بر سوره ی کوثر،
که اینهایی که من گفتم،
واز این گفته ها بهتر،
نمی ارزد به یک موی،
#امیرالمومنین_حیدر
مقام معظم رهبری می فرماید براى مطبوعات سه وظیفه عمده قائلم: وظیفه نقد و نظارت، وظیفه اطّلاع رسانى صادقانه و شفّاف، وظیفه طرح و تبادل آراء و افکار در جامعه. معتقدم که آزادى قلم و بیان، حقِ مسلّم مردم و مطبوعات است. در این هم هیچ تردیدى ندارم و این جزو اصول مصرّحه قانون اساسى است. معتقدم اگر جامعهاى مطبوعات آزاد و داراى رشد و قلمهاى آزاد و فهمیده را از دست بدهد، خیلى چیزهاى دیگر را هم از دست خواهد داد. وجود مطبوعات آزاد، یکى از نشانههاى رشد یک ملت و حقیقتاً خودش هم مایه رشد است؛ یعنى از یک طرف رشد و آزادگى ملت، آن را بهوجود مىآورد؛ از طرف دیگر،آن هم به نوبه خود مىتواند رشد ملت را افزایش دهد. البته معتقدم در کنار این ارزش، ارزشها و حقایق دیگرى هم وجود دارد که با آزادى مطبوعات و آزادى قلم، آن ارزشها نباید پامال شود. هنر بزرگ این است که کسى بتواند هم آزادى را حفظ کند، هم حقیقت را درک کند، هم مطبوعات آزاد داشته باشد، هم آن آسیبها دامنش را نگیرد. باید اینگونه مشى کرد.
– رسانههای اینترنتی هم خود را به قانون مقید کنند
این رسانههاى الکترونیکى و اینترنتى متأسفانه موجب شده است که افراد بىمحابا علیه یکدیگر حرف بزنند، بد بگویند. باید از طرف مسئولین کشور براى این هم یک جورى تدبیر بشود. ولى عمده این است که خود ما مردم، خودمان را مقید کنیم به اخلاق اسلامى؛ خودمان را مقید کنیم به قانون. حالا این حرف من بهانهاى نشود براى اینکه یک عدهاى بروند جوانهاى انقلابى را به عنوان جوانهاى تند، مورد ملامت و شماتت قرار بدهند؛ نه، من همهى جوانهاى غیور کشور را، جوانهاى مؤمنِ انقلابى کشور را فرزندان خودم میدانم و پشت سر آنها قرار میگیرم؛ من از جوانان انقلابى و مؤمن و غیور حمایت میکنم؛ منتها همه را توصیه میکنم به این که در رفتار خود، با اخلاق اسلامى رفتار کنند؛ قانون را مراعات کنند. همه باید قانون را مراعات کنند. تجسم انقلاب در قانون جمهورى اسلامى است.
غیبت در رسانهها و وبلاگها جایز نیست
اینى که اصلاً این کار [غیبت] جایز است یا جایز نیست ولو به قصد اصلاح باشد، این را نمیشود به طور مطلق یک چنین چیزى را پابند شد؛ که ما بگوئیم ما چون میخواهیم در امر جامعه اصلاح کنیم، پس زیدى را، عمروى را یا یک جریانى را به طور مطلق مورد تهاجم قرار بدهیم، غیبت کنیم؛ حالا آن کسانى که این کارها را میکنند، خیلى اوقات به غیبت هم اکتفاء نمیکنند؛ خب، ملاحظه میکنید دیگر. گاهى چیزهائى را مىآورند که معلوم نیست حدِّ غیبت بر او صادق باشد؛ شاید مصداق تهمت است، مصداق افتراء است، مصداق قول به غیر علم است، مصداق سبّ و شتم است؛ نمیشود این را گفت که اگر طرف قصد اصلاح دارد، پس بنابراین این جایز است براى او، نه؛ موارد استثناء همان مواردى است که [در کتب فقهی] ذکر شده است.
منتها باید این موارد صدق کند، احراز بشود. این خیلی مهم است. واقعاً یکى از چیزهائى که ما همهمان [باید توجه کنیم]، به مردم هم باید بگوئیم، یاد بدهیم که توجه بکنند این است که: به صرف توهم این که حالا این کار مصلحت دارد، دستشان را، یا قلمشان را، یا وبلاگشان را آزاد نکنند که هر چه به دهنشان آمد، آن را بگویند؛ اینجور نیست، چون وسائل مدرن امروز همه مشمول همین حکم است. یعنى خواندن وبلاگ هم مثل خواندن کاغذ است، کتاب است، نامه است، مثل شنیدن حرف است. استماع غیبت شامل همهى اینها میشود؛ یعنى ملاک استماع در اینها وجود دارد مسلّماً. شنیدن به گوش خصوصیتى ندارد، خواندن تو نامه هم عین همان است که ما در بحث استماع این را تأکید کردیم و عرض کردیم.
خب، دوربین هم همین جور است. فرض کنید که اگر چنانچه انسان یک خطائى را از کسى دید، این را رفت با دوربین ثبت کرد، بعد آمد یک جائى نشان داد؛ این هم همان است دیگر، چه فرقى میکند؟ یعنى بایستى واقعاً به اینها توجه کرد. محیط را باید محیط اخلاقى کرد. ما اگر بخواهیم جامعه را اصلاح بکنیم، این اصلاح فقط به این نیست که انسان از افراد غیبت بکند. راههاى دیگرى هم وجود دارد. حالا من غیبت را عرض میکنم. فضلاً از تهمت و افتراء و اینها.
انتهای پیام / کد خبر235
«ان الامام بعدی علی (علیه سلام الله) امره امری، و قوله قولی، و طاعته طاعتی، و الامام بعده ابنه الحسن العسکری (علیه السلام) امره امر ابیه، و قول ابیه، و طاعته طاعة ابیه».
«امام بعد از من پسرم علی (علیه السلام) است، که فرمان او فرمان من، گفتار او گفتار من، و اطاعت او اطاعت من است. و امام بعد از او پسرش حسن عسکری (علیه السلام) است که فرمان او فرمان پدرش، گفتار او گفتار پدرش، و اطاعت او اطاعت پدرش می باشد».آنگاه امام جواد علیه السلام ساکت شد، راوی حدیث «صقر» پرسید: امام بعد از حسن عسکری کیست؟ امام جواد علیه السلام به شدت گریست، سپس فرمود:- «الامام من بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر».- «امام بعد از حسن، پسرش قائم منتظَر (علیهما السلام) است که به حق قیام می کند». صقر پرسید: چرا به او «قائم» می گویند؟ فرمود:«لانه یقوم بعد موت ذکره و ارتداد اکثر القائلین بامامته».«زیرا او پس از آنکه نام مقدسش دستخوش فراموشی شد و بیشتر معتقدان به امامتش، از عقیده ی خود برگشتند، قیام می کند».صقر پرسید: چرا به او «منتظر» می گویند؟ فرمود:«لان له غیبة یکثر ایامها و یطول امدها، فینتظر خروجه المخلصون و ینکره المرتابون و یستهزء بذکره الجاحدون. و یکذب فیه الوقاتون، و یهلک فیه المستعجلون. و ینجو فیه المسلمون».«زیرا برای او غیبتی است که روزگاری دراز طول می کشد، در آن دوران غیبت، مخلصان انتظار می کشند، اهل ریب و تردید به شک می افتند و منکران، یاد او را مسخره می کنند، وقت تعیین کنندگان، دروغگو از آب در می آیند، شتاب کنندگان هلاک می شوند و تسلیم اراده خدا شونده ها نجات می یابند».
اعلام الوری/ ص409
در اهواز مسئول انتقال شهدا بودم. یک روز پیرمردی مراجعه کرد و گفت: فرزندم شهید شده و در اینجاست. با تعجب به سراغ لیست شهدا رفتم. اما هرچه گشتیم مشخصات پسر او نبود. پیرمرد اصرار می کرد که آمده تا پسرش را با خودش ببرد!
من هرچه می گفتم که چنین مشخصاتی در میان شهدا نداریم بی فایده بود. پیرمرد مرتب اصرار می کرد. یادم افتاد چند شهید گمنام در مقر داریم. نا خود آگاه پیرمرد را به کنار شهدای گمنان بردم.
شش شهید را دید اما واکنشی نشان نداد. اما با دیدن شهید هفتم جلو آمد فریاد زد: الله اکبر… این فرزند من است. بعد هم او را در آغوش کشید. پسرش را صدا می کرد. آنقدر زیبا با او در دل می کرد که دل سنگ را هم آب می کرد. اما این شهید هیچ عامل مشخصه ای نداشت! نه پلاک، نه کارت و نه…
پیرمرد همه بقایای پیکر را غرق بوسه کرد. بعد گفت: عزیزان، این پسرمن است. می خواهم او را با خودم به شهرستان ببرم.
از ناله های پیرمرد همه گریه می کردند. از خدا خواستم خودش ما را کمک کند. یکباردیگر با دقت نگاه کردم. در میان بقایای پیکر شهید تکه های لباس و یک کمربند بود. کمربند پر از گِل بود. نا امید نشدم. باید نشانه ای پیدا می کردم. روی لباس هیچ نشانه ای نبود. به سراغ کمربند رفتم. آن را برداشتم و شُستم.
چیز خاصی روی آن نبود. بیشتر دقت کردم. ناگهان آثار چند حرف انگلیسی نمایان شد. چهار بار کلمه m کنار هم نوشته شده بود. این معنی اسم شهید که پدرش ساعتی پیش برای ما گفته بود: میرمحمد مصطفی موسوی.
پدرش این نشانه را هم گفته بود. اینکه پسرش اسم خود را اینگونه می نوشته. با لطف خدا و تلاش بسیار فهمیدیم این حروف را خود شهید نوشته. و ما خوشحال از اینکه این شهید گمنام به آغوش خانواده اش بازگشته. پیکر شهید را با گلاب شستیم و در پارچه سفیدی قرار دادیم.
روز بعد هم به سوی مشهد فرستادیم. اما این پدر از کجا میدانست که فرزندش پیش ماست!!
راوی: عباس مشعل پور- آقای مکی نژاد
منبع:شهیدگمنام: 72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالأثر