[چهل حدیث پدر - حق پدر بر فرزند - صفحه ۳۳]
حق پدر بر فرزند
امیر مؤمنان علی علیه السلام:
حَقُّ الوالِدِ عَلَی الوَلَدِ اَنْ یُطِیعَهُ فی کُلِّ شی ءٍ اِلاَّ فِی مَعصِیةِ اللّه ِ؛
حق پدر بر فرزند آن است که فرمان او را در تمام امور غیر از نافرمانی خداوند اطاعت کند. [۱]
ص: ۳۳
—————
[۱]: ۱. نهج البلاغه، حکمت ۳۹۹.

کلیدواژه ها: حق, فرزند, پدر

موضوعات: شعر
   جمعه 3 آذر 1396نظر دهید »

امام صادق علیه‌السلام فرمودند
〖خدا شيعيان ما را رحمت كند كه از زيادی طينت ما آفريده شده‌اند و با آب ولايت ما عجين گشته‌اند و در ايام حزن ما محزون و در ايام سرور ما شادمان هستند.〗
📚📚 منبع 

(شجره طوبى ج ۱ ص ۳)
✧↫ ملاک شیعه در عزاداری و شادی و تفریح، دستورات اسلام و اهل بیت علیهم‌السلام است. اگر زمانی زمان شادی اهل بیت باشد ما شادیم و اگر زمان ناراحتی آنها باشد ما هم ناراحتیم.
◥✦ و اما وقایع اول ربیع‌الاول
➊ هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

➋ لیلة المبیت (شبی که حضرت علی علیه‌السلام برای نجات جان پیامبر در رختخواب ایشان خوابیدند)

➌ دفن بدن مطهر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله 

➍ سالروز برپایی کودتای سقیفه بنی ساعده است که در نتیجه آن در روز اول ربیع‌الاول↓↓

➎ خلافت را از امیرالمومنین علیه‌السلام غصب کردند 

➏ و بر خانه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها وحشیانه حمله بردند و درب خانه ایشان را به آتش کشیدند

➐ و سبب شهادت حضرت محسن ابن علی علیه‌السلام شدند 

➑ و حسنین علیهاالسلام و حضرت زینب سلام‌الله‌علیها مورد ضرب و شتم واقع شدند 

➒ و به ساحت امیرالمومنین صلوات الله علیه هتاکی شد و دستان مبارک ایشان را با طناب بستند و به کوچه بردند

➓ و همچنین در این روز امام عسکری علیه‌السلام را مسموم کردند


موضوعات: مناسبتها
   پنجشنبه 11 آذر 1395نظر دهید »

​تمام راه وجودم پراز استرس بود و بس،حتی،صدای راننده،دوستان بغل دستیم را نمیشنیدم، در خودم غرق بودم، خدایا چه می شود، و باید چه شود، نمیدانم چه کنم تا آرامش یابم فقط نجوایی در گوشم زمزمه می کرد: تو می توانی، اگر بخواهی، آری اینگونه شدکه جرأت پیدا کردم تا این مسیر عشق را طی نمایم.

سال سوم طبلگی ام بود که در ایام محرم از طرف اداره آموزش و پروش  برای مدارس روستاهای دور افتاده یکی از شهرستان های همجوارمان درخواست سخنران و مداح در دهه اول محرم از حوزه مان داده شد.

معاون فرهنگی مدرسه، اسامی آنهایی که توانمندی  این کار را داشته اند اعلام نمود، در لیستی که در دست داشت نام خود را نیز مشاهده نمودم، راضی به این کار نبودم،هم به عنوان مداح و سخنران در مدارس به عنوان مبلغ کارکنم، تنها کسی بودم که به عنوان مداح و سخنران باید عازم میشد،بهانه های مختلفی آوردم تا مخالفت خود را اعلام نمایم، یک بار گفتم، من که تابحال مداحی نکرده ام، سخنرانی باشد می توانم، یکی رابه عنوان مداح، همراه من بفرستید قابل تحمل تر است،،یا اینکه اگر هم به عنوان سخنران باشم من چیز زیادی از عاشورا وامام حسین(علیه السلام)،شبهات محرم نمی دانم این منصب کسی را می خواهد که اطلاعات عمومی بالایی داشته باشد، خلاصه هر بهانه ای می تراشیدم، مورد قبول واقع نمیشد که نمیشد، تا اینکه دو سه روز مانده به عازم شدن از ما خواستند که والدینمان با مدیر حوزه تماس بگیرند و رضایت خود را از رفتن فرزندشان به این سفر تبلیغی اعلام نمایند،یهو جرقه ای در ذهنم ایجاد شد اینجا جای مناسبی است تا با مادرم صحبت کنم و از ایشان بخواهم مخالفت خود را اعلام نماید. مادرم بنده خدا بی سواد بود و نمی توانست شماره بگیرد باید خودم بامنزل تماس می گرفتم و گوشی را به مدیر محترم حوزه مان می دادم تا با مادرم صحبت کند، تا این شد فکری به ذهنم خطور کرد، برادرم معلم است حتما حرفش نزد مادرم خریدار دارد با او تماس گرفتم و داستان رفتنم را تعریف کردم گفتم من راضی نیستم ، ته دلم راضی به این کار نیست، این کار سخت است، من درس دارم، از درسهایم عقب می مانم و تازه زمستان است و جاده هام مشکل است و صعب العبور، برادرم قبول کرد تا حرفهایم را یا به مادرم انتقال دهد و یا به مدیر حوزه.

دلشوره عجیبی داشتم، چیزی ذهنم را متشوش  میکرد، نکند امام حسین(علیه السلام)از دستم دلگیروناراحت شود،از یک طرف امام حسین نظرکرد و اما من لیاقت نداشتم، و از یک طرف دیگر توانایی این کار را نداشتم در خودم نمیدیدم به عنوان مداح که نه، ولی به عنوان سخنران در مجلس امام حاضر شوم، همه با من صحبت می کردند تا متقاعدم نمایند به قبول این دعوت.

-باید از یک جایی شروع کرد، استرس را باید گذاشت کنار…

بیچاره معاون فرهنگیمان چقدر حرص میخورد از امتناع من به رفتن، میگفت اگر نروی نیرو کم داریم ، من چه کسی را باید بفرستم،به خاطر امام حسین(ع) قبول کن!و کلی حرفهای دیگرتا قانع شدم اما به این شرط که مداحی نمیکنم سخنرانی باشد چرا.

حال باید چطور اطلاعاتم را بیفزایم، اگر شبهه ای مطرح شود چگونه پاسخ دهم، هرکس راهنمایی ام میکرد بالاخره از کتابخانه حوزه نرم افزار امام حسین (ع) را به امانت گرفتم، تنها راهی بود که به تمامی مطالب به صورت یکجا و فشرده دسترسی داشتم.

به خودم قبولاندم که می توانم و با توکل به خدا پیش میروم، همه چیز مهیا بود برای رفتن تا اینکه یک روز مانده به عزیمت این سفر تبلیغی، مدیر حوزه مان که بعدا معلوم شده بود برادرم با ایشان تماس گرفتند به من گفت اگر والدینتان رضایت  ندارند نمی خواهد، اجباری در کار نیست، دلم شکست، حالا که من با تمام وجود آماده رفتن شدم و قانع به اینکه می شود در مجلس امام حسین دم زد و ناله سر داد حال به هر صورت ممکنه(سخنرانی،بیان احکام شرعی، پاسخگویی به مسائل شرعی)، دلم رفتنی شده بود، تازه فهمیدم که چقدر عجولانه فکر کردم، آن تماس به جا نبود…

گفتم: نه من میروم، بنده خداها رضایت من برایشان مهم بود که حل شد، نه من می روم.

 تا اینکه قسمت شد در این سفر تبلیغی دوستانم را یاری کنم.

چه حس عجیبی بود، وسایلم را آماده کردم یک ساک پراز کتابچه و کتاب، به خاطر اینکه من نه گوشی اندرویدی،تبلت یا لپ تاپی داشتم تا از آن نرم افزار بتوانم استفاده کنم،مجبور شدم از کتاب استفاده کنم، متن سخنرانی شب اول را یادداشت نمودم، بقیه می ماند در طول سفر، خلاصه با تمام ماجراهایی که برای رفتم پیش آمده بود و چه غرولندهایی که زیر لب داشتم سفر آغاز شده بود.

هرچه به محل نزدیک میشدم تپش قلبم بیشتر میشد،حس عجیبی داشتم اولین حضور تبلیغیم در ماه محرم برای آقا امام حسین(علیه السلام)،به محل مقصد مورد نظر رسیدیم ،ابتدا باید به ادره آموزش و پرورش منطقه پول از شهرستان نوشهرمیرفتیم هماهنگیهای لازمه انجام میشد و بعد به مدارس مربوطه اعزام میشدیم، بعد از هماهنگی ها،ماشین ها در محوطه اداره حاضر بودند تا من و دوستم را تا مدرسه مورد نظر همراهی کنند،البته دوستان دیگر من هریک به مدارس دیگری اعزامم شدند،راه افتادیم،حمل ساک پر از کتاب و دفترچه و لباس برایم سنگین بودو طاقت فرسا، خجالت می کشیدم به راننده بگویم حداقل  کیفم را تا داخل ماشین حمل کند بالاخره به مدرسه ای که باید آنجا تبلیغ میکردیم رسیدیم،یادم نمیرود مسیر پراز برف زمستانی بود،من با دیدن برف ترسیدم که شاید نتوانم سرمای آنجا را تحمل کنم،دل را به دریا زده و وارد محوطه مدرسه شدیم،پیدا کردن مدیر مدرسه و هماهنگی لازمه با مدیر مدرسه یه کم طول کشید،مدیر مدرسه تا من و دوستم را دید جا خورد انتظار چهره جاافتاده تر ازما را داشتند، بنده خداها چیزی نگفتند اما از چهره شان هویدا بود و سؤال برانگیز، که چه نیروی جوانی برای تبلیغ فرستاده شدند، از صحبتهای مدیر متوجه شدیم که آنها درخواست مداح  و روضه خوان برای مراسم خوابگاه مدرسه شان داشتند و چیزی که من ترس از شنیدنش داشتم،مداحی و روضه خوانی بود که من بلد نبودم البته صدا داشتم اما برای مداحی بدرد نمیخورد،با اکراه موافقت کردند که بنده سخنرانی  کنم با این قول که کوتاه و مختصر باشد.

موقع نماز مغرب و عشاء شد و ازما درخواست کردند که یکی از ماها(من و دوستم)به عنوان امامت جماعت حاضر شود،چون در خوابگاه حوزه نیز گهگاهی امام جماعت میشدم،برایم این کار سخت نبود،چه حس زیبا و غیر قابل وصف با بچه هایی که با دلی پاک و چهره ای معصوم نماز جماعت برگزار کنی و تو امام جماعت باشی و از این سعادت بیشتر چه میخواستم،بعد از نماز نوبت به سخنرانی من رسید استرس شدیدی داشتم معلم ها،مدیر،سرپرست شب نیز در خوابگاه حضور داشتند اولین تجربه ،یادم آمد که معاون فرهنگی مان پیشنهادی برای رفع استرس و قوت قلبم قبل سخنرانی داده بود که وضو بگیر،کمی از تربت امام حسین را زیر لب بگذار و دعا  بخوان پیشنهادش را چرا کردم،خدا رو شکر شب اول به خیر گذشت،تا اینکه برای شب دوم مدیر مدرسه موضوعی راجع به دوستیهای جنس مخالف پیشنهاد کردند که به دیده منت پذیرفتم،از حدیث از امام حسین شروع کردم ویژگی های دوست خوب را متذکر شدم و بعد به اصل موضوع پرداختم،بالاخره سخنرانی با تمام کم و کاستی و خوبیها و بدیهایش تمام شد چه شبهایی را در سرما آنجا یخ زدیم،با یک پتو آن هم در آن سرمای برف روستا،واقعا بی انصافی بود به خاطر طلبه بودنمان و دیدگاهی که در نزد عوام بود سکوت کردیم،چه گذشت برما، تحمل کردیم جایی که ما بودیم آنتن ها قطع میشد مجبور بودیم در حیاط مدرسه که با برف مستور شده بود دنبال آنتن موبایلمان بگردیم و به خانواده اطلاع دهیم که نگران نباشند، ما حالمان خوب است، اگر جواب ندادیم قضیه از این قرار است،سوز و سرمای آن شب هرگز از یادم نمیرود، البته الان برایم همه ی آن اتفاقها خاطره ای شد ماندنی، وقت استراحت  بچه ها،یک گشتی در روستا میزدیم عجیب اینکه، روستای به این کوچکی  چندین امام زاده داشت،من هم از این موقعیت استفاده کردم، و به زیارت این اماکن متبرکه میرفتم،در مسیر گشت یک ساعتمان با پیرزنی آشنا شدیم که در یک خانه محقر درآن سرمای سوزناک زمستانی و جاده های یخبندان بدون آب زندگی میکرد، البته برای آوردن آب باید مردم تا چشمه طی طریق میکرد  و مسیری می پیمودند،تجربه زیبایی بود  در اطراف روستا مکان تفریحی به نام کندلوس داشت که در این برف، سختی را به جان خریدیم و با دوستم روانه شدیم،سرما امان نداد و زود منطقه را به سمت مدرسه ترک کردیم،در بین راه با دخترک مغازه داری که سوپری آنجا بود آشنا شدیم و وقت استراحت مان را آنجا اطراق میبکردیم صحبتهایمان تا به جایی رسید که  او را تشویق به خواندن دروس حوزوی کردیم، حیف از اینکه دیپلم نگرفته بود. 

خلاصه برنامه مان با خوشی و خوبی به اتمام رسید،از آن موقع بود که جرأت سخنوری  پیداکردم و خرسند از اینکه شروع آن از محرم و مجلس امام حسین علیه السلام بود،از آن به بعد محرم سالهای بعد  نیز بدون هیچ تردیدی هرجا سخنران میخواستند و اگر ازمن درخواست میشد با کمال میل میپذیرفتم.

عالم همه خاک کربلا بایدمان                           پیوسته به لب خدا خدا بایدمان

تا پاک شود، زمین زابنای یزید                          همواره حسین، مقتدا بایدمان


موضوعات: مناسبتها, محرم
   چهارشنبه 10 آذر 1395نظر دهید »

نويسنده امام رضا عليه السلام به نام ابراهيم بن عباس گويد : در خدمت امام بوديم كه يكي از فقها سئوال كرد معني نعيم در آيه 

(ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ

 ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺑﺎﺯﭘﺮﺳﻰ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ تکاثر/8 ) آب سرد است . 

امام با صداي بلند فرمود : اينطور تفسير مي كنيد ؟ ! و هر كسي به نوعي تفسير مي نمايد يكي مي گويد : منظور آب سرد است ، بعضي گويند : مراد خواب است ، عده اي گويند : غذاي خوش طعم است ! ! 
همانا پدرم از پدرش حضرت صادق عليه السلام نقل فرمود كه با ناراحتي امام به عده اي كه اينطور تفسير مي كردند ، فرمود : هرگز خدا چيزهائي كه به مخلوق تفضل فرموده سئوال نخواهد كرد و منت نمي گذارد ، اين كار از مخلوق ناشايست است كه از غذا و آب و چيزهائي ديگر به ديگران داده منت گذارد ، چگونه مي توان بخداي بزرگ نسبت داد چيزي را كه براي مردم شايسته نيست . 
ولي نعيم دوستي و ولايت بما خاندانست كه خداوند بعد از توحيد و نبوت از آن سئوال خواهد كرد ، بنده اگر به لوازم ولايت و محبت وفا كند به نعمتهاي بهشت كه زوال ندارد ميرسد . 
ولكن النعيم حبنا اهل البيت و موالاتنا يسال الله عنه بعد التوحيد و نبوة رسول صلي الله عليه و آله . 
📚داستانها و پندها 4/ 103 - ينابيع المودة 1/ 111. 

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃


موضوعات: اعیاد
   چهارشنبه 10 آذر 1395نظر دهید »

حاج ماموستا اقبال بهمنی از علمای شافعی کردستان 
حضرت علی بن موسی بن الرضا علیه السلام از نسل فرزند یگانه و دختر بی همتای حضرت رسول الله و از ذریه امیر مومنان حضرت علی، در زمره اهل بیت پیامبر به شمار می رود و این فضیلتی است که بسیاری از دانشمندان اهل سنت بدان اشاره نموده اند. 
یکی از این علمای اهل سنت حافظ ابو عبدالله حاکم نیشابوری متولد 321 قمری است. ایشان درباره حضرت رضا می نویسد: 
«سلطان اولیای خدا، برهان اهل تقوا، میراث بر دانش پیامبران، فرودگاه اسرار پروردگار جهان، ولی خدا و برگزیده او، پاره جگر رسول الله، پناگاه امت و اندوه زدای خاطره ها، در روز قیامت و درماندگی گناهکاران از برای رهایی و امتحان الهی و سنجش اعمال با میزان و ترازوی اخلاص هنگام انگیزش و کاوش از رازهای انسان ها _ آنگونه که خود آن حضرت وعده فرمود که در سه موقف : یکی در برابر میزان و دیگری به هنگام پراکنده شدن نامه اعمال و دیگری بر پل صراط سفره شفاعت و بخشندگی بگسترد.»
(به نقل از تاریخ نیشابوری ص 307) 
====================================
ابن طلحه شافعی نیز در باره آن حضرت می فرماید: 
«او سومین علی از اهل بیت است و هر کس از سر انصاف درباره او بیندیشد و تامل کند می یابد که او وارث علی علیه السلام و سومین علی از اهل بیت رسول الله (ص) است که ایمانش بالنده، شانش بلند و مقامش رفیع، یارانش فراوان، برهانش آشکار و روشن، و مکنتش گسترده شده است و …. فضیلت هایش عالی بود، صفاتش بر طبق سنت پیامبر شکل گرفته بود، مکارم اخلاقش نبوی و خاتمی، خوی و طبیعتش اخزمی، اخلاقش عربی، نفس شریفش هاشمی، آن حضرت بزرگتر و فراتر از آن که مناقب و فضایل او توصیف گردد. اما فضیلت ها و صفات آن حضرت و عنایات خاص خداوند به ایشان و بلندی شاٌن و گرانی قدر آن حضرت به گونه ای بود که … بسیاری از اطرافیان مامون را به وحشت انداخت.» (مطالب السئول ص 85) 
=======================================
استاد دکتر حسن ابراهیم حسن، رئیس دانشگاه اسیوط و استاد تاریخ اسلام در دانشگاه قاهره ضمن تحلیل سیاسی رابطه آن حضرت با مامون و گزارش مشروحی از حادثه مهم ولایت عهدی ایشان نوشته است: 
«علی بن موسی الرضا علیه السلام در سال 148 ق متولد شد و دانش و تقوای او بسیار عظیم بود. به ابی نواس گفتند چرا در مدح و فضیلت های گوناگونی که یکجا در او جمع شده است شعر نمی سرایی؟ در پاسخ گفت: من از ستایش کسی که جبرائیل امین خادم پدر او بوده است ناتوانم و به خدا سوگند برای احترام و تعظیم او درباره اش شعر نسرودم . چه این که کسی مانند من چگونه می تواند کسی چون او را توصیف کند.» 
وی افزوده است : 
«مردم خراسان به او عشق می ورزیدند و از سر اخلاص و صدق خود را مطیع او می دانستند .»
(تاریخ الاسلام جلد 2 صحفه 150 و 155) 


موضوعات: مناسبتها
   سه شنبه 9 آذر 1395نظر دهید »

1 3 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 16

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
مدح

کاربران آنلاین